نتایج جستجو برای عبارت :

وقتی نمیدونم چجوری ممکنه خوشحال بشم

سلام
من این روزها رو مدی هستم که چیزی خوشحالم نمی کنه، یا بهتره بگم خیلی سخت خوشحال میشم.
الان یه پیام دریافت کردم از همون دوستی که گل را دریافت کرده بود. گفت که مسافرت بوده و خودش دریافت نکرده. همکارارش در شرکت دریافت کردن و عکس گل را براش فرستادن.
حتی نپرسیدم کجایی. فقط گفتم مسافرت خوبی داشته باشید. همین.
 
دیگه از اون روزهای کنجکاوی من گذشته. هر جایی باشه. داخل یا خارج. دیگه برای من خیلی چیزها مهم نیستند.
 
من الان باید خوشحال باشم ولی نیستم. ف
فکر کنم که (این جدیده و حاصل تجربیات دو سه ماه اخیرم)،
یک مرد
وقتی که واقعا یه دختر رو دوست داره
همه زندگی و عمرش و وقتش و همه چیزش رو صرف میکنه که اون دختر رو خوشحال کنه و اون دختر کلا خوشحال باشه.
 
ممکنه سعی هم حتی بکنه که یکمی بهش زور هم بگه،
به دو دلیل:
1. کاری که دختره میکنه ممکنه اون لحظه به نفعش نباشه و پسره نمیخواد اسیبی به دختره وارد بشه
2. مردها معمولا دوست دارن یکمی قدرت و کنترل هم روی دختری که دوسش دارن داشته باشن.
 
سلام شرلوک. میخواستم بدونم اگه دوباره داشتی می اومدی بیمارستان محض اطلاع، من یه کراوات پیدا کرده ام و فکر میکنم ممکنه مال تو بشه. شبیه اون جور کراواتائیه که ممکنه تو بپوشی بنابراین نمیدونم ممکنه آخرین باری که اومدی اینجا، جاش گذاشته باشی.
قشنگیه عکس گرفتن به اینه که چاپش کنی، بذاریش توی آلبوم و چند سال بعد این گذر عمر رو ورق بزنی و گاهی خوشحال بشی از یادآوری اون سن و اون روزگار و دلت براش تنگ شه، گاهی هم بگی خوب شد گذشت.
نه اینکه عکس هامون بمونه توی لپ تاپ، گوشی و فقط واسه پروفایل و شبکه هایی استفاده بشه که توی یه لحظه ممکنه دیگه نباشن.
دومین روزی هست که اینترنت قطع شده...البته سایتهای دات آی آر دار باز میشن...که خب به درد خودشون میخوره...دارم فکر میکنم عقل داشتن چیز خوبیه که خدا بهمون داده...عقل داده تا فکر کنیم و بعد عمل کنیم...ولی بعضیها قشنگ مشخصه عقل ندارند...وگرنه به این فکر میکردند که ممکنه کسب و کار بعضی ها بدون اینترنت بخوابه...ممکنه اعضای خانواده شون که خارج زندگی میکنن این مدت نگران بشن...ممکنه منتظر یه ایمیل باشند یا بخوان ایمیل مهمی بفرستن...و ممکنه های دیگه...ولی ندارن
میگن روحانی .ظریف و عراقچی تو هواپیما میرفتن روحانی میگه یک تراول ۱۰۰تومانی بندازیم پایین تا یک نفر پیدا کنه خوشحال بشه ظریف میگه دوتا ۵۰ بندازیم تا دونفر خوشحال بشن عراقچی میگه ده تا۱۰ تومانی بندازیم ۱۰ نفر خوشحال بشن خلبان میگه بحث رو تموم میکنید یا سه تاتون رو بندازم تا ۸۰ ملیون خوشحال بشن
راستی یه چیزیو نگفتم ...
دیروز زن داداش سابق رو دیدم 
خیلی خوشحال بود و تیپ چادری خوشگلی زده بود و خلاصه خیلی به خودش رسیده بود و با یکی از زن های همسایه میرفت خرید ، منم از داخل مغازه دیدمش 
خب دروغ چرا از خوشحال شدنش خوشحال شدم ،همین که روحیه ش خوبه بهتر میتونه به برادرزاده هام برسه و اون هم حق داره عاشقانه ازدواج کنه حتی اگه عمر اون ازدواج کوتاه باشه بازم براش خوشحال شدم و فکر کنم دیگه تو دلم کینه ای نسبت بهش ندارم....
 
اینجا یکی از چیزایی که یهو به خودت میای و حس میکنی دلبستگیه 
دلتتگی به مدیرگروهمون به غروبا حتی به یهو خوشحال شدن تو سلف از نفس کشیدن
تو چند ماه گذشته خیلی تغییر کردم خیلی از درون تا بیرون 
این روزا حواسم بیشتر به خودم هست بچه ها با حرفاشون اذیت میکنن حرفا رفتارا دخالتا نگاها ممکنه اذیتم کنه اما من خودمم ساکت یه گوشه کار خودمو میکنم
گذشته هرطوری که گذشت دیگه اجازه نمیدم هیچ چیز جلومو بگیره ...
 
اینه که خودم دست به کار بکشم 
و بشم اونی که میخوام 
بسازم اون چیزی رو که میخوام
این مسیر اصلا هموار نیست ممکنه گاهی اتفاقات خوب منو هل بده به سمت جلو یا حتی نقش ایستگاه پرش رو بازی کنه 
و گاها ممکنه موانعی مسیر رو دشوار کنه و یا حتی متوقفم کنه 
ولی خب راه دیگه رو امتحان میکنیم 
  امام صادق فرمود چون فاطمه ع بحسین  ابستن شد  جبرییل. نرد پیغمبر ص امد   و عزصکردم همانافاطمه  ع پسری  خواهد  زایید که امتت او بعداز تو مبگشند چون فاطمه ع  بحسین ع ابستن شد خوشحال نبودو چون  رایید از زانید نشه. هم خوشحال نبود. سپس امام صادق ع فرمود در دنیا مادری دیده نشده که پسری بزایدو خوشحال نباشد ولی. فا طمه خوشحال نبود  زیرا دانست.او کشته خواهد شد واین. ایه در باره او نازل شد ما انسانرا بنبکی نمودن نسبت بپیدر ماردرش سعارش نموده ایم  مادر
می خوام بگم حواستون به دو رو بری هاتون باشه ، خواستون به خودتون باشه . چند روزه می خوام بیام راجب خودکشی اتیکا (یوتیوبر و استریمر معروف) بنویسم ولی راستش نمی دونم چی بگم . خواستم از سلامت ذهن و روان بگم ولی راستش خودمم هیچ اطلاعی راجب موضوع ندارم . ولی الان که ساعت ۴ و یک ساعت و نیمه که دارم تو تختم اینور اونور می‌شم و خوابم نمی‌بره حداقل این دوخط رو بنویسم . یادتونه گفتم همه‌مون یه گوشه زندگی‌مون ریدیم ؟ می‌خوام بگم ربطی نداره یه نفر چقدر خوش
 
من خودم مشکلم اینه که همیشه فکر میکردم مردها ابرقدرتن :)
فکر میکردم مردها فقط میخوان سکس کنن و فرار کنن.
برعکسه.
مرد ممکنه بخواد بخوابه با همه، چون اون بیچاره مخش تنوع طلبه. حتی دخترا هم ممکنه همینطوری بشن. الان خود من استرس دارم که وقتی اسم یکی بره توی شناسنامه م باید با بزرگترین وحشت زندگیم روبرو شم.
 
یعنی ما هم تنوع طلبی رو دوست داریم. ما هم حداقل استقلال و ازادی رو دوست داریم.
 
ولی قضیه اینه که مرد ممکنه علاقمند بشه. مردها اتفاقا زود علاق
پستی گذاشته بودم که کمی قبولش داشتم کمی نه ، احساس کردم بودنش نمک پاشیدن رو زخممونه در این شرایط و حذفش کردم.
آقا ما همه ممکن الخطا هستیم فقط گفتم یادمون باشه در این مسائل فعلی از نظر منو شما ممکنه کسی اشتباه کرده باشه ممکنه از نظر خودش و دیگری خیر فقط گوشه ی ذهنمون داشته جز ائمه ی اطهار هیچ کسی معصوم نیست 
 
بچه ها زندگی خیلی پیچیده هست
و آدمهایی که حتی فکرش رو هم نمیکنین که ممکنه مشکل داشته باشن، در حقیقت در مشکلات زیادی غرقن. مشکلاتی که شاید برای شما مشکل به نظر نیاد ولی برای اونها فاجعه هست. همونطور که برای ماها مسائلی فاجعه و سخت هکه ممکنه بای بقیه به طرز خنده داری ساده باشه.
آدم ها رو شوخی نگیریم.
حال ادمها رو حتی اگه شده یه بار، بپرسیم.
حتی یه بار.
سه سال بعد ممکنه پشیمون بشیم که چرا یه بار ازون آدم نپرسیدیم حالت خوبه؟
همون طور که سه سال من این
محبتای ما آدما اینجوریه که حجم عظیم محبتی که تو قلبمونه یدفه با دیدن یه کاری، یا فهمیدن یه موضوعی ممکنه همه ی همه‌ش تبدیل بشه به تنفر،
حتی ممکنه حجم تنفره بیشتر از محبت قبلیه باشه .. یعنی "حسنات" می‌شن "سیئات"
چقدر خدا عجیب غریبه که "سیئات" رو به "حسنات" تبدیل می‌کنه.. 
دیروز به بچه ها گفتم ممکنه نیام 
ممکنه
ناراحت شدن اغلبشون؛ دوتاشون زدن زیر گریه و چند تایی بغض کردن. بی تفاوت هم داشتیم البته...
بعد گفتم بچه ها رفتنم یه شوخی بود. کنارتون هستم.
دوستشون دارم و دلم براشون تنگ میشه اگر نبینمشون. هلیا گفت خانوم وسط سال وسط راه وقت بی وفایی نیست. نباید ما رو تنها بذارید...
دلم مچاله شد. دوست ندارم غمگینشون کنم.
توی اثبات های ریاضی دوتا اشتباه دارم که خیلی تکرار می‌شن.
۱. رابطه ای که باید اثبات بشه رو نقض می‌کنم. این واقعا عجیبه که انقدر این اتفاق تکرار می‌شه. یک جورهایی نشانگر اینه که خیلی زیاد مخالفت می‌کنم و همیشه میخوام دنبال اشکال در هر فرضیه ای باشم و تمام راه های نقضش رو در پیش بگیرم.
۲. توجیه های عجیب! بعنوان تمثیل، ممکنه من ۲+۲ رو به صورت کاملا سهل انگارانه ۵ بنویسم؛ چون ۵، راه حلی که مدنظرم هست رو به نتیجه می‌رسونه. این نشانگر ارورهای وحشتن
چی به سرت اومد که از اون آدم پر جنب و جوش، انقد ساکت شدی و برای هز چیزی نگرانی؟‌ مگه نمی‌گفتی که اگه یه کوه جلوت باشه، شروع می‌کنی به کندن؟ حالا که کوهی نیست، همه‌ی مسیر‌ها هم حداقل هموار به نظر میان، پس چرا شروع نمی‌کنی؟‌
منتظر چی هستی؟ تضمین؟‌ نیست. وجود نداره. ممکنه اینبار از دفعه قبل محکم تر بخوری زمین. ممکنه تو مسیر همه چیزت رو از دست بدی. ممکنه همین اندازه اعتماد به نفسم که برات مونده بره. ممکنه  یجور بخوری زمین که دیگه هیچ وقت بلند ن
مجموعه‌ی نرم افزاری آفیس رو مطمئناً همتون اسمشو شنیدین. مثل Word، Excel، Power Point و ... . یک نفر برنامه نویس باید با نرم افزارهای زیادی کار کرده باشه و آشنایی‌ای هم داشته باشه. هر چند که کم باشه. ممکنه بگید نرم افزارهای آفیس خیلی راحته و همه بلدند که باهاش کار کنن :-) ولی اصلاً اینطور نیست. بعضی از امکانات آفیس هست که اصلاً شما اسمش رو هم نشنیدین و نمی‌دونید که اصلاً کارش چیه. خود منم هم همینطور هستم. نمی‌گم که کامل بلد هستم.
توی بعضی پروژه‌ها ممکنه نی
سلام دوستان.
تو پیامرسان ایتا ، مدیرِ کانال شدم .
اگه بیاید ،خیلی خوشحال میشم .
یه کانال هنری دارم که توش اموری درباره زندگی ، نی نی داری و ... هست ولی همه شون با دیدِ خاصِ هنری هستن . بنظرم که زود عضو شید که منم خوشحال شم . منتظرتونم .
Eitaa.com/honarism
گاهی شروع ی زندگی و تولد
یا
پایان ی زندگی و مرگ
روابط آدم ها رو دستخوش تغییر های بزرگ میکنه
تولد یا مرگ شرایط زندگی رو کاملا تغییر میده
و ما آدم ها تو شرایط جدید ممکنه رفتار یا تصمیم جدیدی بگیریم
این وسط شرایط و قانون هایی که باید تبعیت کنیم از ی طرف دیگه
ممکنه به مذاق ما خوش نیاد
ادامه مطلب
بچه ها
خیلی خوشحال بودم گفتم با شما هم تقسیم کنم بلا بلا بلا :)
صابخونه م هر هفته دوبار برام نون میپزه خودش :)

امروز بهم گفت،
من خیلی کم این رو میگم
ولی خیلی خیلی خوشحالم که تو اومدی اینجا با من هم خونه شدی :)
اینقدر خوشحال شدم :)
مرد نازنین و خوبیه :)
خیلی مسنه
حدود هشتاد سالشه!
من کسی را همین امشب همین ساعت خوشحال کردم :)
همیشه میگفتمـ آدمـ وقتی میتونه کسی رو خوشحال کنه که خودش خوشحال باشهکسی میتونه یه نفر و آروم کنه که خودش آرامش داشته باشه..
اونقدری دنبال خوشحالی و خوشبختی و دل آروم رفتمـ و نشد 
که الان با یه دل حسابی شکسته و یه ضعف بزرگ بهم میگن چقدر صبور و قوی تو ( اونی که منو توی ضعفمـ ندیده ) من بیمار نیستم من ٩٠ سال ندارم ولی اونقدرا پای درد بیمارا و تنهایی ٩٠ ساله هایی که هر روز توی بیمارستان میبینم نشستمـ که بت
روی دیوار تبلیغ «مهدکودک ماهی کوچولو» را زده بودند. 
ماهی‌های شب عیدتان را اگر هنوز زنده‌اند توی دریا رها نکنید که گم و گور شوند. باله‌ی بچه‌های کوچک را که وسط یک جشنواره‌ی شلوغ رها نمی‌کنند. 
اگر حوصله‌تان از دستشان سررفته، یا از بزرگ‌کردنشان خسته شده‌اید، مهدکودک ماهی کوچولو تا سال بعد از آن‌ها نگهداری می‌کند و شب عید سالم و خوشحال تحویلتان می‌دهد. 
هرچند ناجوانمردانه است که کسی را فقط موقع نیاز پیش خودتان بیاورید. ولی از تنها رها
ی تولد یوهویی واسه دوستم تو خوابگاه 
به وقت دیروز :)))
درسته ک ساده بود اما از هیچی لاقل بهتر بود.
حس کردم عمیقا خوشحال شد•_•
#حس خوب
# یه مقدار از کیک تولدم دادم به جهادة خانم  و هیاتة خانم
اونام خوشحال شدن :)
حس خوبی بود بعد این همه غصه.. 
# تولد مهسا( هم)
-دیوونه شدی؟!
من: ..
-با خودت میخندی.. یهو گریه میکنی... چته؟!
من: خخخ
-چرا میخندی؟!
من: خوشالم لابد!
-(نگاه مشکوک)
 
میدونه خوشحال نیستم... ببخش ک نمیتونم حرف بزنم مامان...
 
چند روز پیش توو خیابون سما(آبجی کوچولوم ) واسه اسباب بازی گریه میکرد...
من: قشنگم... میدونی وقتی گریه میکنی زشت میشی؟تازه منم دلم میشکنه و گریه م میگیره... ولی وقتی بخندی همه خوشحالترن و ممکنه واست عروسک بخریم^_^ پس توعم مث من وقتی ناراحتی،بخند! باشه قشنگم؟!
 
اولش گیج بود... بعدش رفتیم
خب خوشبختانه بعد از خوردن ضربات سنگین از این دنیا بلاخره قاعدۀ مبارزه‌شو پیدا کردم / اگر به کسی خوبی کردی مراقب باش ممکنه همون شخص چند وقت دیگه دلت رو بشکونه / بعد از خوبی کردن اصلاااا انتظار خوبی متقابل رو نداشته باش / فقط مراقب باش بعد از اینکه خوبی کردی و اون خنجرو از پشت فروو کرد تو ناراحت نشی چون انتظارشو داشتی / خوبی کن ولی منتظر عواقبشم باش... / از خوبی کردن خوشحال نباش که من خوبی کردم پس اونم... نه از این خبرا نیست...همین باعث میشه که از تعد
نذر کرده ام
یک روزی که خوشحال تر بودمبیایم و بنویسم کهزندگی را باید با لذت خورد..که ضربه های روی سر را باید آرام بوسیدو بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد..یک روزی که خوشحال تر بودم..می آیم و می نویسم کهاین نیز بگذرد..مثل همیشه که همه چیز گذشته است وآب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است..
 
بعضی وقت ها نباید خوشحال باشینباید خیالت راحت باشدباید دلت بشکندباید با خودت مواجه شویو درست و غلط را در غیر حال خوب خودت بشناسیباید بدانی دلت سنگ است تا بشکنی تا خوشحال نباشی، خوشحال کنیباید بدانی شکستن بد نیست، باید شکست تا فهمید لگدمال شدن سخت تر است و بسیار سخت ترباید خود را در خود جستجو کرد تا سختی وجودت را بشکنیو برای شکستن این؛باید بفهمی سنگ چیستباید با خودت هر بار آشنا شویآخر خود آن آشنایی است که هر از گاهی با خویش بیگانگی میکند گم
بخشی از چیزهای که باید درباره ی عشق میفهمیدم امروز من بعد از دیدن 500 Days of Summer یه جوری از لحاظ تفکارات قبلیم کاملم کرد  ولی هنوز خامه این بود . 
وقتی که یک فرد وارد رابطه با یک جنس مخالف میشه اویل رابطه به عنوان دوست هستن  میگن میخندن و حرف میزنن ، رفته رفته این رابطه عمیق تر میشه و ممکنه به هم آغوشی هم کشیده بشه  و در این همین رابطه که در جریان هستن یه سری تفکرات شکل میگره . تفکراتی که ساخته ذهن هر کدوم از ما میشه و تواقعاتی که ممکنه توی بستر زمان
وقتی برای اولین بار میری سر کلاس تا با دانشگاه آشنا بشی اولین چیزی که برات اتفاق می افته و تقریبا تا دو هفته هم ادامه داره شوک ورود به مکان جدید هست. دقیقاً نمیدونی قراره چه کاری انجام بدی و برای همین فرصت اولیه رو از دست میدی تا ممکنه حتی از بقیه عقب بیفتی. اگر خوابگاهی باشی ممکنه این عوارض تا آخر ترم یک برات ادامه پیدا کنه. بگذریم...
ادامه مطلب
بیماری های گربه ممکنه ما رو خیلی نگران و ذهنمون رو مشغول کنن. دونستن علائم بیماری های گربه ها، راه‌های پیشگیری و درمانشون کمک می‌کنه که مراقبت بهتری از دوستای کوچولومون بکنیم. بیمار‌هایی که گربه‌ها ممکنه بهش مبتلا بشن خیلی زیادن، ما توی این مقاله به چنتا از رایج‌ترین‌هاشون اشاره می‌کنیم.
ادامه مطلب
ترسیدم ادعا کنم که "حکومت بر این مردم آسونه"
چون ممکنه بگن "اگه راست میگی بیا این پست و مقام، حکومت کن"
منم که میدونید چقد از ریاست طلبی و سلطه جویی بیزارم.
خلاصه دیگه ادعای آسانی حکومت رو کنار گذاشتم چون میدونم حکومت بر مدعیانی مثل خودم چقدر ممکنه سخت باشه.
ازدواج ، اتفاقی فوق العاده خوب برای هر فردی که به بلوغ می رسه و متاسفانه این روزها و حتی این سال ها حال خوشی نداره ! چه روزهای خوشی بود وقتی که هر از مدتی خبر ازدواج اقوام رو می شنیدیم و دعوت می شدیم ، با این وجود که زیاد اهل مراسم نبودم ولی از ته دلم خوشحال می شدم که این پیوند مبارک اتفاق افتاده و دو تا جوون سر و سامون گرفتن :)
علت های مختلفی در این که آمار ازدواج کم شده وجود داره و قطعا اکثرش بر می گرده به کم لطفی و بی تدبیری مسئولا اما نمی شه همه
سلام
امروز تولدمه. 
فکر میکردم امروز خیلی غصه دار باشم ولی خوشحالم خیلی خوشحال.
همکارم که در حال حاضر دوستم هم هست دیروز رفته و برام یک مانتوی خوب خریده. یک مانتوی زیبا که واقعا دوست داشتنیه و وقتی پوشیدم حسابی لذت بردم.
با همکارم رفتیم یه قنادی عالی و شیرینی رولت خریدم و آوردم با بقیه خوردیم. خیلی بهمون مزده داد.
یکی از دوستام از خارج از کشور با من تماس گرفت و برام شعر "Happy birth day" را خوند، حسابی خوشحال شدم.
دوتا از اساتید دوره  کارشناسی ارشدم هم
خب درابتدا باید بگم چرا اصلا این روش؟چه کاریه اصلا؟وقتی نرم افزارهایی برای اینکار هستن.یا خود ویندوز معمولا ابزاری برای اینکار به ما میده...
تمامی اینها درسته ولی بعضی اوقات ما تازه ویندوز نصب کردیم(ویندوزمون قدیمیه) یا اینکه توی یه بازی هستیم و سیستم آنچنان قوی نداریم که یه نرم افزار اضافه رو اجرا کنیم و فقط یه لحظه و برای یکبار ممکنه نمایش داده بشه و تموم بشه.اونوقت چی؟اگه میخواین بدونین و ممکنه چیز جدیدی یادبگیرین خوشحال میشم بقیشو بخون
موقع دفاع کردن هم، همین شد. اینقدر خون به جگرم کردن و شدم، که موقعی که دفاع کردم و خانوادم خوشحال و خندان دورم رو گرفته بودن که اره اره، پس خیلی خوشحالی الان؟ من واقعا حسی نداشتم.
تا هفته پیش خوشحال بودم از نزدیک شدن به موعد اتمام طرح ولی الان که معلوم نیست تا کی و کجا و چطور. هیچ حسی دیگه ندارم. هیچی. هیچی. فقط خستگی.
سلام
من از مسافرت برگشتم. رفته بودم مشهد.
 
خیلی نیاز داشتم. حالم خیلی بهتر شد.
الان هم شکر خدا خوبم.
بعضی وقت ها فکرم پرواز می کنه و میره جاهایی که نباید بره ولی من خودمو کنترل می کنم و ادامه میدم.
 
هر لحظه برای بهتر بودن خودم تلاش می کنم. 
هر لحظه از زندگیمو صرف بهبود وضعیت روحی و جسمی خودم می کنم.
هر لحظه بهتر از قبل میشم.
 
من ناامید نمیشم.
من منصرف نمیشم.
من ادامه میدم.
خدا همراهمه.
راه سختی در پیش دارم.
راه زندگی
راه بهتر شدن
راه پیشرفت
ولی خدا
سلام
هیچ حرفی برای گفتن ندارم!
فقط دلم یه معجزه میخواد
یه معجزه ی نارنجی
یه معجزه ی کوتاه و نارنجی رنگ
یه معجزه ی نارنجی با یه کوله ی دیوتر!
یعنی ممکنه یبارم اونطوری بشه که من میخوام؟
یعنی ممکنه فقط یکبار برسم به اون چیزی که آرزوشو دارم؟
فقط همین یبار...
میدونم به صلاحم نیست، ولی حسرتِ نرسیدن، خیلی داغش سنگین تر از اندوهِ شکست خوردنه...
☆خدایا بذار خودم شکست بخورم!
♡میشه برام دعا کنین به آرزوم برسم؟!
من بارها زنبور قورت داده ام.
و سالی حداقل دو بار یه پرنده می خوره به سرم ، همیشه وقتی دارم سر یکی داد میزنم می خورم زمین.
وقتی پیانو میزنم محاله درش روی انگشتام بسته نشه
امکان نداره شب بخوام از رو ریل قطار رد بشم یهو یه قطار بوق زنان نیاد طرفم.
محاله موقع رد شدن از وسط محوطه ی چمن فواره ها کار نیفتن.
هر نردبانی ازش رفتم بالا یه پلش زیر پام شکسته.
محاله ممکنه روز تولدم مریض نشم
 هر بار سفر میکنم یه روز بعد از جشن میرسم به شهر.
آخه آدم ممکنه به چند تا
۱. تو حالت معمولی من این موقع شب مثل جغد بیدارم...
حالا امشب که کار دارم و شب قدره له و کوفته با چشمای نیمه باز نشستم...
۲. یه چیزی گفتم و یکی منو ضایع کرد....یک دوستی زد زیر خنده و داشت زمینو گاز میگرفت....منم ته دلم خوشحال شدم....خوبه که حداقل اونقدر خوشحال بود که به ضایع شدن من بخنده....
۳. دو سال پیش بود یا سه سال...به یا رفیق من لا رفیق له که رسیده بود وسط جمع دور میز زده بودم زیر گریه و دستم رو گذاشته بودم جلوی صورتم....من یادمه هنوز...تو یادته؟
دلم قطار می‌خواد، یه مسیری که حداقل چهل و هشت ساعت راه باشه و به حرم حضرت معصومه منتهی بشه. چند روز تنها باشم و هیچ‌کس باهام حرف نزنه. گوشیم تو مسیر بشکنه و از این فضاها هم جدا بشم.
در بهتم نسبت به آدما. فکر می‌کردم انقدر که همه افکارشون با من ناهماهنگه، حتما هیچ دو نفری نیستن که هم‌فکر باشن. ولی پس چرا انقدر این روزا همه دارن حرفای همو کپی می‌کنن؟ چرا من اصلا نمی‌فهممشون؟ اگه به خوندنشون ادامه بدم، ممکنه دق کنم از نفهمی!!!
اعتراف می‌کنم تو ک
بدبینی ممکنه به خاطر تجربیات منفی که اطرافمون اتفاق می افته باشه چه آقایون چه خانم ها؛ ممکنه به خاطر وسواس عملی باشه؛ احتیاط شرط عقله اما با بد بینی فرق می کنه... آدم بد بین از تحقیق ترس و واهمه داره؛ با تحقیقات سطحی به سرعت نتیجه گیری منفی می کنه و منتظر تحقیق بیشتر نمی مونه  اما آدم محتاط طوری تحقیق می کنه که اولا جمع بندی کنه و دوما به طرف مقابلش (آقا یا خانم) بر نخوره_جالبه قدیمیا به یه چیز اعتقاد دارن
ادامه مطلب
تابحال براتون پیش اومده که یه اتفاق، یه موقعیت یا یه آدم و پشت سر بذارید ولی هرازچندگاهی ولی باز براتون تکرار شه، بهتون یادآوری شه یا به یه شکلی انگاری همیشه هست و هرچقد سعی میکنید که ازش بگذرید نمیشه .
تابحال به این فکر کردید ته این زنجیر ممکنه به کجا ختم شه؟ برای هرکسی میتونه متفاوت باشه . شاید من بعد چهار بار روبرویی دست به یه کار عجیب برای خلاص شدن ازش بزنم و یکی دیگه تا آخرین روز زندگیش سعی کنه نادیده‌ش بگیره .
تابحال به این فکر کردید اولی
معمولا خودم دوست ندارم چرا؟
چون همیشه میگم کاش انسان بهتری بودم
معلوم که کمالگرا هستم متاسفانه
ولی یک روزهایی هم هست بشدت خودم دوست دارم
از خودم خوشم می اد
زیر لب هر چند دقیقه یکبار لبخند میزنم
ته دلم قند آب میکنن
شاید بخاطر خودخواهی باشه یا هزار و یک صفت بد دیگه که میشه برای این کارم توصیف کرد
ولی برام مهم نیست
مهم اینکه از عمق قلبم خوشحال میشم
و حتی این حس اعتیاد آوره
مشتاقی به تکرارش
و اون کمک به آدم های دیگه هست
مخصوصا اگه بچه باشن
امروز د
سلام
من تازه نامزد کردم و نامزدم رو خیلی دوست دارم خوشحال کنم و از محبت بهش لذت میبرم، تصمیم گرفتم ایشون رو سورپرایز بکنم، میخواستم از دختر خانم های خانواده برتر بپرسم یک دختر با چی خیلی سورپرایز میشه؟
چون هنوز کاملا سلیقه ی ایشون دستم نیومده ولی تا سقف پنج میلیون میخوام براش یک چیزی بخرم چون وقتی خوشحال میشه قند تو دلم اب میشه، چیزهای زیادی میشه خرید ولی میخوام ببینم بیشترتون چی رو میگید تا من او چیزی که اکثریت میگن رو براش بخرم، چی میتونه
من روزهای خوبی رو نمی‌گذرونم واقعا و توقع بودن ندارم از کسی و خوبه. خوبه دیگه. چمیدونم. انگار یه جور به صلح رسیدنه با خود. یا برعکس. چمیدونم. دیروز وقتی یه دختر با شلوار گل گلی زرد رو تو مترو دیدم و انقلاب پیاده شدم، یه ساعت بعد دیدم که از رو به روم داره میاد، خوشحال شدم. نمیدونم چرا. وقتی با مبینا با این اتوبوس قدیمیا برگشتیم خونه خوشحال شدم. بغل دستیم تو مترو که شروع کرد باهام صحبت کردن هم. سر یه پروانه داد کشیدم که انقد نیاد تو صورتم، حسرت خورد
یهو هیجان زده و با خوشحالی گفت ماماااان
گفتم بله
گفت پام رو ببین یه کمی مو درآورده حالا منم میتونم اپلاسیون کنم
و کلی خوشحال بود
رفتیم پارک آبی
تو یه قسمت رودخانه یهو فهمید پاهاش به زمین میرسه با خوشحالی گفت: عهههه پام زمینو گرفته
موقع برگشت هم میگفت:بازم بریم تو حوض خونه ی ما (به رودخانه ک خیلی خوشش اومده بود میگفت حوض خونه ی ما)

هرکسی ازش میپرسه دوست داری پسر بشی
با قاطعیت بهش میگه نههههه دوست دارم دختر باشم همیشه
دخترکم بسیااار خوشحالم که
اولویت یک انتخاب است. اگر بخواهیم دقیقتر بررسی کنیم اولویت شماره بندی دارد.
مثلا 
اولویت اول من کارم است!
اولویت اول من بچه هام هست 
اولویت اول من خانوادم هست 
اولویت های من به ترتیب فلان چیز و فلان چیز است !
پس ما میایم بر اساس اولویت های زندگیمون وقت، زمان، انرژی و عشقمونو پاش میزاریم.
پس به عنوان یک ادم که خود را خردمند می دانیم 
باید اول به اولویت های خود و بعد به اولویت های بقیه احترام بزاریم. چون به انتخاب انها احترام گذاشته ایم.
اگر این
وقتی توی محیطی با افرادی به مدتی طولانی زندگی می کنی ، حالا چه محیط خانواده ، کار ، دوستانه ، کلاسی و یا ... خیلی اهمیت داره که بتونی با افراد دور و برت سازگار باشی !
بالاخره وقتی قراره که برای مدتی طولانی و یا حتی کوتاه ، با افرادی باشیم خیلی مهمه که بتونیم با اون ها کنار بیایم . بهرحال آدم ها با هم فرق می کنن ، حتی خیلی از خواهر ها و برادر ها که از خون همدیگه هستن هم ممکنه نتونن با هم کنار بیان چه برسه به محیط هایی مثل کار که ممکنه هر نوع فردی با هر
مقدمه
من همیشه به این فکر میکردم که چرا باید حتما دلیلی داشته باشه که خودمون یا اطرافیانمونو خوشحال کنیم؟
می تونیم مثل چیزایی که دوس داریم رو برای خودمون بخریم، خودمون رو بی دلیل خوشحال کنیم، حال خودمونو خوب کنیم
مثلا بی مناسبت سفارش کیک بدیم، به اون طعم و مزه ای که دوس داریم، یا چیزایی که ذائقه مون می پسنده بخریم و شکممون رو خوشحال کنیم.
پیشنهاد کیکی فوق العاده
 
من که به شخصه عاشق کیک های شکلاتی ام، و همیشه برای خودم یا کاپ کیک سفارش میدم ی
یک سؤال دارم، اگه یکی سرما بخوره، دو هفته هم طول بکشه، دکتر هم رفته باشه، داروهاشم تا ته خورده باشه، ولی هی بدتر بشه، بعد دیگه نره دکتر، ممکنه تا آخر عمرش همیشه سرماخورده بمونه؟
بعد یک سؤال دیگه دارم، اینکه اگه برای بار دوم هم بره دکتر، ممکنه براش آمپول بنویسه؟ :||| :((((((
وای خدایا!
یه مشکل بزرگ
403 frobidden
البته بستگی داره که شما چه نوع کاربری باشیدو و توی اینترنت به دنبال چی هستید.
اگه یه کاربر ساده هستید ممکنه توی هرماه یکی دو باری اونم به صورت تصادفی به این کد بر خورده باشید
اما اگه این طور نیست پس ممکنه شما یه برنامه نویس و یا شاید هم مهندس یا فیزیک دان باشید.
البته داشتن دانش به این معنی نیست که حتما این کد رو میبینبن...
خیلی ها برنامه نویسی میکنن ولی به سمت منابع درست نمیرن ...
در ادامه با ما باشد تا راه حل عبور رو به شما مع
دلم میخاد پیش از هرچیزی خودم،خودم رو پیدا کنم....هدف زندگی م رو پیدا کنم.براش تلاش کنم و از این زندگی بلاتکلیف دربیام.خوب دیشب خیلی فکر کردم که حیف وقت و زندگی منه.حالا که این همه تلاش کردم تا به اینجا برسم حیفمه واقعا که همه چیزو رها کنم که از دست بدم همه چیزو وقتی به چند قدمی رسیدم! سال دیگه این موقع ها باید استارت بزنم و بخونم برای دستیاری.باید از الان محکم قدم بردارم :) من روزای زیادی پیش رو دارم و هدف های دست یافتنی زیاد تری! 
یکی یود میگفت خو
نمی گویم تمام مردها در هر لحظه به انتظار خنده ی شما نشسته اند تا شما بخندی و اونا سوء استفاده کنند، نخیر اما در هر حال عده ای هستند و باید شما احتیاط نمایید.
نظر بنده:
اول:
اگر در یک جا مردی نامحرم حضور داشت از شوخی بپرهیزید، چون همانطور که گفتم ممکنه خنده ی شما نوعی لذت و وسوسه ایجاد کنه. همین لذت سبب دو معضل میشه.
معضل اول اینه اطرافیانت ممکنه خیال و فکر می کنند که شما به خاطر حضور اون مرد شوخی میکنی و می خندی تا غیر مستقیم بهش نخ بدید. 
خانم های
جدی جدی اولین بار بود تو این سال که عمیقا خوشحال شدم. نصف کتابایی که دلم می خواست بخونمشون تو فیدیبو بودن و از اول سال کلی غر زدم که چرا باید فقط برای 100 تا کتاب کلاسیک مشخص شده 90درصد تخفیف بذاره و چرا مثل طاقچه تخفیفای نجومی نذاشته... دیگه ناامید شده بودم حقیقتا. باورتون می شه؟ هاهاهاها. دیگه از زندگی هیچی نمی خوام :)))))) برید فیدیبو نصب کنید که تا 20 فروردین بیشتر وقت ندارید :)) روزی یه دونه کتاب رو با تخفیف میده. اگه کودک و نوجوان باشه 80درصد. اگه بز
 
اونجاییکه‌ فکر نمیکنی کسی به یادت باشه و ناگهان چند نفر همزمان یادت میکنند :)
فقط میتونم بگم خدا رو شکر و هر چقدر بگم‌ کمه ، چونکه " نتوان شکر تو گفتن"
قبل ها بر این عقیده بودم که اگر حالی از دوستان و آشنایان بپرسم مزاحمشون شدم ! 
اما الان ؟! بنظرم شاید شخصی که فکر میکنم ممکنه الان خیلی سرش شلوغ باشه و پیام من فقط  وقتش رو میگیره ، ممکنه دل مشغولیش این باشه که کسی حالی ازش بپرسه . حتی اگر کلی کار هم  داشته باشه ، یک احوالپرسی کوتاه ،میتونه قندی
«یادت باشد: کسانی که به آن‌ها عشق می‌ورزیم، از بیشترین قدرت برای آزردن ما برخوردار هستند!/ فراموش نکن: بی‌گناه واقعی کسی است که علاوه‌برآنکه بی‌گناه است، دیگران را نیز بی‌گناه می‌داند!/ در پشت سر هر انسان موفق، سالیان بسیاری از ناکامی نهفته است!/ به خاطر بسپار: اگر با آنچه دارید و با همین شرایط –همین حالا- نتوانید خوشحال باشید، وقتی آنچه را می‌خواهید به دست آوردید نیز خوشحال نخواهید شد!

ادامه مطلب
خسته؛ ولی خوشحال، مثل وقتی که تو بچگی از پارک برمیگشتیم خونه.خسته؛ ولی پر از ذوق، مثل وقتی که چمدون‌هات رو بستی و فردا ۵ صبح بلیط داری. خسته؛ ولی آروم، مثل نفس‌نفس زدن‌های بعد از پایان مسابقه.خسته؛ ولی راضی، مثل تیک زدن اخرین مورد از لیست‌کارهای روزانه در ساعت صفر.خسته؛ ولی امیدوار، مثل نگاهت به آینه بعد از یه روز شلوغ.خسته؛ ولی خوشحال و پر از ذوق و آروم و راضی و امیدوار، مثل لحظه‌ی پایانِ سالِ سومِ پزشکی. به همین سادگی، به همین سرعت، به ه
یعنی ممکنه یه شوهری گیرم بیاد که بگه پاییز دیگه مجبور نیستی بری سرکار 
بشین خونه و از این به بعد خانمی کن 
هوای خونه رو داشته باش مواظب بچه هامون باش کار بیرون هم با من؟ 
میشه یعنی؟ 
 
 
 
 
 
 
 
 
بعد نوشت 
حتما میشه 
تو برو از تو گوه وسواس اگه تونستی خودتو دربیاری بعد زر بزن 
از وقتی هری پاتر خوندم تصورم از زندگی اینه ممکنه یه زمان برگردون باشه که بشه یسری آدمـا رو برگردون به زمان حال و جلوی مرگ خیلیارو میشه گرفت :)) میدونم خیلی مسخره است مگه نه ؟! تازه جالب ترش اینکه من حس میکنم ممکنه الان کتابام از توی کمد بیوفتن و حرف بزنن از زماهای مختلف از آدمـا از اینکه چجوری برشــون گردونم ! وقتی این چیزارو به دوستم میگم میگه زیادی روت تاثیر گذاشته !ولی اینم بگم تنها کتابیه که داره توی ذهنم تا روزهای زیادی نقشه میبنده و تصویر
 - ...حاج خانم! اگر روزی برسد که شوهرت بیماری سختی بگیرد و گوشه ی بیمارستان بیافتد؛ طوری که حتی ذرّه ای امید به زنده ماندنش نباشد، تو ناراحت نمی شوی؟
- خدا نکند حاج آقا! این چه حرفی است! خب معلوم است که یک دنیا ناراحت می شوم و اشک میریزم.- خب! اگر در همان روز ها، ناگهان خدا رحم کند و حالم کاملا سر جایش بیاید، طوری که انگار هیچ وقت مریض نبوده ام، خوشحال نمی‌شوی؟- اینکه نیاز به پرسیدن ندارد حاج‌آقا! در این صورت آنقدر شاد می شوم که انگار دنیا را به من
روزی پسر غمگین نزد درختی خوشحال رفت و گفت: من پول لازم دارم! درخت گفت: من پول ندارم ولی سیب دارم. اگر می خواهی می توانی تمام سیب های درخت را چیده و به بازار ببری و بفروشی تا پول بدست آوری. آن وقت پسر تمام سیب های درخت را چید و برای فروش برد. هنگامی که پسر بزرگ شد، تمام پولهایش را خرج کرد و به نزد درخت بازگشت و گفت می خواهم یک خانه بسازم ولی پول کافی ندارم که چوب تهیه کنم. درخت گفت: شاخه های درخت را قطع کن. آنها را ببر و خانه ای بساز. و آن پسر تمام شاخه
#جدی و #واقعی خواب دیدم وبلاگم شده پر از روزانه نویسی اون هم به این شکل: 
رفتیم
نشستیم
توی ماشین
خیلی حال داد
بعدش حجامت کردیم، آقای میم نمیتونست خون ببینه نیومد
خونم خیلی غلیظ بود...
نه فقط یک پست، که کل وبلاگم شده بود روزانه نویسی، من در خواب هایم یک بار توسط یک قطار له شدم و اتفاقی نیفتاد
ولی روزانه نویسیِ من ترسناک‌تر از ماری بود که دستم را صبح گاز گرفته بود و دلهره‌آورتر از داعشی‌هایی که مشغول مثله کردن من بودند.
به نظرم اگر روزانۀ ما تفا
گاهی آدم رمانی نیمه‌تمام دارد، می‌رود خانه، چای دم می‌کند، سیگاری زیر لب می‌گذارد، تکیه به بالشی می‌دهد و نرم‌نرم می‌خواند. خب، بدک نیست. برای خودش عالمی دارد، اما بدبختی این است که هر شب نمی‌شود این کار را کرد. آدم گاهی دلش می‌خواهد بنشیند و با یکی در مورد کتابی که خوانده است، حرف بزند. درست انگار دارد دوره‌اش می‌کند. اما کو تا یکی این‌طور و آن‌همه اُخت پیدا بشود؟!
- هوشنگ گلشیری
کتاب بخونیم، با هم کتاب بخونیم، درباره خوانده ها و نخوا
سهمی رو برای نوسانگیری انتخاب کردم اگر طبق پیش بینی کار پیش می رفت، ۱۲۰ تومن سود می کردم و گر نه ۶۰ تومن ضرر میکردم.
یعنی اگر سهم بر وفق مراد جلو می رفت ۲ برابر ریسکی که کرده بودم گیرم میومد. ریسک به ریوارد در حالت نیم بود یا ریوارد به ریسک ۲.
این یعنی من ۶۰ تومن میزارم وسط در حالی که میدونم ممکنه این ۶۰ تومن دیگه برنگرده و اون طرف قضیه ممکنه ۲ برابر اون یعنی۱۲۰ تومن به من برگرده. پس باید آمادگی پریدن ۶۰ تومن و از دست رفتن اونو داشته باشم.
اشتباهه
تنها جمله ی کلیشه ای که شاید من بهش ارادت داشته باشم اینه : چقدر زمان زود میگذره . میتونه برام ویران کننده هم باشه و ملال آور ‌.
باورم نمیشه از شبی که با بغض خوابیدم چون صلاح مصدوم شده بود و لیورپول مظلومانه (!) جام رو از دست داد .‌باورم نمیشه یکسال و چند روز از اون شب گذشته و حالا لیورپول یک مدال نقره یک طلا و یک جام داره ! 
باید بیشتر از چیزی که الان هستم خوشحال باشم ، فکر میکنم اصلا خوشحال نیستم . 
شاید چون یک ماه پیش وقتی تو لیگ قهرمان نشدیم بهم
تنها جمله ی کلیشه ای که شاید من بهش ارادت داشته باشم اینه : چقدر زمان زود میگذره . میتونه برام ویران کننده هم باشه و ملال آور ‌.
باورم نمیشه از شبی که با بغض خوابیدم چون صلاح مصدوم شده بود و لیورپول مظلومانه (!) جام رو از دست داد .‌باورم نمیشه یکسال و چند روز از اون شب گذشته و حالا لیورپول یک مدال نقره یک طلا و یک جام داره ! 
باید بیشتر از چیزی که الان هستم خوشحال باشم ، فکر میکنم اصلا خوشحال نیستم . 
شاید چون یک ماه پیش وقتی تو لیگ قهرمان نشدیم بهم
پدربزرگم 97 سالشون بود . خدا بیامرزدشون .هیچ بیماریِ خاصی نداشتن اما دیگه خیلی پیر و ضعیف شده بودن و این آخری ها دائم بهشون سرم تقویتی می زدن ؛ چون نمی تونستن غذا بخورن و فقط مایعات استفاده می کردن . به همین خاطر همه برای رفتنشون خودمونو آماده کرده بودیم .  
اما قرار نیست همیشه مرگ تحتِ برنامه ای پیش بینی شده عمل کنه . ممکنه ناگهان بیاد سراغ آدم . ممکنه وسط تمام رویا پردازی هامون یه دفعه به خودمون بیایم و ببینیم پامون دیگه روی زمینِ دنیا نیست . تر
وقتی بهی تو کافه بهم گفت: پنجشنبه ها که با توام تا آخر هفته بعد انرژی دارم از بس میگیم و میخندیم و شوخی میکنی و فراموش میکنم خیلی چیزارو،خوشحال شدم، خداروشکر که میتونم برای کسی تو یه سری شرایط انرژی باشم.وقتی همکار البته بیشتر دوست جونم فائزه، بعد از دیدن فایل های صوت ولحن که قسمت بندی کرده بودمش گفت: بغض کردم از خوشحالی معصومه،ان شاءاللّه قرآن جایی دستت رو بگیره که فکرشو نمیکنی، خوشحال شدم.خدایا خوشحالم که میتونم گاهی حال بعضی هارو خوب کنم.
مدیر عامل و سهامدار باش؛ تامین ضمانتنامه های بانکی هم پنجاه پنجاه.
گفتم حقوق پیشنهادیت کم هست ولی من ادم بسازی ام؛ اهل قناعتم و لبخند زدیم.
گفت حقوق سال اولت اینه؛ بعد شراکت سود هست در هر قرارداد.
خوشحال شدم. نه بخاطر مبلغ و پیشنهادش...برای اعتمادی که آدمها به من میکنن که اعتبار و سرمایه شون رو به من بسپرن. 
اینها کماکان میتونه من رو خوشحال نگه داره.
جمعه داشتم فکر میکردم برای محقق کردن رویای شغلیم نیاز دارم خستگیها و سختیهای بیشتری تحمل کنم. ر
سلام :) 
دیشب بعد از ۹ روز دوری از خونه برگشتیم به خونمون، چقدر من دلم تنگ شده بود برای خونمون 
همسر میگه من این دلتنگیتو درک نمیکنم، دقیقا برای چی دلت تنگ میشه :/ 
توی این ۹ روز فرصت نشد بیام بنویسم ازین اتفاق قشنگ :))
پنجم مرداد شب بود که متوجه شدم اولین دندون پسر به ما افتخار دادن و از لثه مبارک اومدن بیرون 
فکرشو نمیکردم اینقدر ذوق کنم و خوشحال بشم
پسر از ذوق کردن من خوشحال بود بدون این که دلیلشو بدونه :)) 
دندون دراوردن بچه ها هم مشکلات خودشو
خیلی فکر کردم که ببینم چه کارهای مهمی وجود دارن که میخوام قبل مرگم انجام بدم. ولی هرچی فکر کردم کمتر به نتیجه رسیدم و به غیر از یه مورد هیچی به ذهنم نرسید. (نپرسین چی) ، در واقع اگه همین الآن بفهمم که باید بمیرم ، بیشتر خوشحال میشم تا اینکه ناراحت بشم که کلی کار عقب مونده دارم.خلاصه اگه بخوام ۱۰ موردو لیست کنم ، اینا هستن ، که درواقع انجام دادن یا ندادنشون اصلا برام مهم نیست ، ولی مینویسم:۱. نوشتن داستانی که چندین ماهه تو ذهنمه و تبدیل کردنش به ف
همسر اومد خونه و گفت فلان شرکت کارشو تحویل داده و چندتا خونه که قبلا محل نیروهاشون بوده الان خالیه. یه شماره گرفته بود که زنگ بزنه و ببینه میتونه یکی از اون خونه‌ها رو اوکی کنه یا نه.
مسئول مورد نظر گفت همه اون خونه‌ها تحویل داده شدن به پرسنل بی‌خونه. (که خب خدا رو شکر. تو این شهر بی‌خونه بودن خیلی سخته) اما یه کارگاهی بوده که قبلا توش کابینت میساختن و اون الان متروکه‌س! برید دنبال اون.
و باز من خوشحال شدم! (شاید مشکل همین خوشحال شدن منه؟!! شای
سلام .خسته نباشین.من امروز مصاحبه بودم.بخش تخصصی خیلی خوب بود.خیلی ادمای مهربونی بودن.یکیشون ازم پرسید چرا اسم محلتون گلستان چون به خاطر حافظ که اسم کتابش گلستانه گذاشتن اینو ممکنه؟گفتم ممکنه ولی اسم کتاب حافظ گلستان نیس.اون مال سعدیه.بعد خودشون خندیدن گفتن افرین حواست جمعه.درکل خیلی خوب بود ولی بخش عمومی زیادجالب نبود.مسئولش خیلی خیلی بداخلاق بود.همش اخم میکرد حتی اگه جوابشو درست میدادی.بیشتر هم به راهپیمایی گیر داد وادرسشو میپرسید.ودرم
خواستم یک روز عادی از زندگیم رو ثبت کنم که بعدنااا بخونم و لذت ببرم :)
از خواب پا میشم، کمی کتاب میخونم یا مستقیم میرم سراغ صبحونه و بعد کمی حرف میزنیم با مامان و خواهرم؛ بعدشم کار. البته ممکنه اول کار کنم کمی بعد صبحانه بخورم، اگه مامان بعد من از خواب پاشه.
وسط کار کمی استراحت میکنم، بعدش نماز و ناهار. ممکنه ظهر کمی کتاب بخونم و عصر بقیه کارامو شروع کنم. البته این واسه کرونا هستش، قبلا عصرا خیلی بیرون میرفتیم الان خیلی کم. و رستوران و کافه هم که
سلام دوستان
دوستانی که کارشون نگارش هست و به اصطلاح تایپیست هستن میدونن که نوشتن یه سری کاراکترها کمی سخت هست مثل نیم‌فاصله و یا دقت توی تایپ در حجم بالا کم میشه و ممکنه مثلا دوتا نقطه ته خط بذاری یا ممکنه حتی اشتباه تایپی و املایی داشته باشی.
در این پست میخوام برجسته‌ترین و شاخص ترین برنامه های این ویرایش متن رو به شما معرفی کنم. پس با من همراه باشید...
ادامه مطلب
 
بعد از پایان لیگ‌های معتبر اروپایی و آغاز نقل و انتقالات خبرهای مبنی بر علاقه پاریس سن ژرمن به سنگربان جوان روسونری به گوش می‌رسید.
سران میلان پس از ارزیابی‌های خودت و با توجه به پیشنهاد پاریس، میلان این مبلغ را کم دانسته و پس از آن نه تنها قصد فروش سنگربان 20 ساله خود را ندارد بلکه قصد دارد تا قرارداد دوناروما را تمدید کند، همچنین دوناروما اعلام کرده است که در میلان خوشحال است و قصد ترک روسونری را ندارد.
یک.
اون فوتبالیست ۱۷ ساله رو می‌بینم که در لیگ قهرمانان گل زده و از شعفش، ذوق زده می‌شم و خوشحال که بله چقدر خوبه که انسان به جایی برسه و دیگران این ذوقش رو ببینن.
دو.
با سید جابر موسوی‌راد(من به اختصار بهش می‌گم سید جابر) کلام جدید داریم.
در عین جوانی بسیار اهل علم و دانشه و دیدنش واقعاً انسان رو خوشحال می‌کنه که چنین جوانی در زمانه‌ای که جوان‌ها کافه‌گرد و آسمان جل اند و فی الواقع نفعشون برای خودشون نه برای دیگران تقریباً هیچه این جوان‌ه
سلام دوستان
خواستم بپرسم شما چند درصد حرف دوست و فامیل رو توی انتخاب همسرتون ناخوداگاه در نظر میگیرید؟، مثلا اینکه شاید از دختر یا پسری خوش تون بیاد ولی بگید مثلا این قدش خیلی بلند یا کوتاهه. فردا عمه و خاله و پسر خاله ممکنه پشت سرم مسخره کنن یا بخندن، یا اصلا برام افت داشته باشه که مثلا زن من از زن پسر عموم خوشگل تر نیست. یا شوهر دختر خاله ام خیلی خوشتیپه ولی پسری که من دوسش دارم هم قد منه و ... .
میخوام یه لحظه صادقانه فکر کنید ببینید واقعا چقدر
دوستی نوشته مردم نباید مصداقی عدالت‌خواهی کنند. ممکنه طمع دیده‌شدن و نفوذ قدرت در اون‌ها دیده شه. یعنی هیشکی مصداق نگه و فقط دم از عدالت طلبی بزنه. آدم‌های دزد هم انقدر خوبن که بگن وای داره ما رو میگه و دست از دزدی و بی‌عدالتی بردارن. اینطوری که هرکسی می‌تونه بگه عدالت خوبه و کلی‌گویی کنه. 
بدترش اینه که میاد استناد میده به صحبت‌های آقا. شما اول جان مطلب رو بگیر بعد بیا مانیفست صادر کن. آقا کی میگه دست اختلاسگران رو یک به یک کوتاه نکنیم؟
توجه ای به نورافشانی،شلوغی و حرفای شادی نداشتم ،از دور دیدمش داره دست در دست مرد زندگیش به جلو میاد ،با لباس سفید عروس ماه شده بود، موهای طلایش،تاج قشنگش،دست گل ِ سفید تو دستش،  یه پرنسس واقعی داشت از روی فرش قرمز و ورودی سالن تالار وارد میشد،خوشحال بودم واسه خوشبختی و حال خوبش،خوشحال بودم دست تو دست  کسی داره که عاشِقشه،که واسه رسیدن بهش کم نزاشت .
شب قشنگی بود، حتی همون دقیقه های بغض و اشک عمه زهره و اشکی شدن چشمای همگی ،  حس خوب و قشنگ  ع
شما برو به شکل تصادفی یکی از مناظره‌های پرگار بی‌بی‌سی رو نگاه کن
به احتمال بالای 70 درصد حداقل یکی از طرفین به شدت زبون نفهمه و بدون توجه به حرفای رد و بدل شده، مصره که خودش داره درست میگه
حس میکنم این همونیه که ازش به غرور اهل علم یاد کردن. آدما که فک میکنن چیزی بارشونه دیگه تو خودشون نمیگنجن! ممکنه به نظر بیاد که عالم واقعی متواضعه و بیشتر که یاد میگیره میفهمه کمتر بلده، اما واقعیت اینه که حتی با وجود اینکه میدونن کمتر بلدن هم اصرار دارن به
خوشحالی وقتی که بعد از چند وقت بالاخره به فکرت برسه با قلبت دوست بشی
ازش بپرسی چرا ناراحته
چرا رنج میکشه؟
 
میخواست چی بشه؟و ببینی میگه اگر چطور میشد خوشحال میشدم؟
اونوقت به خواسته هاش فکر کنی ببینی منطقی؟
یعنی واقعا اگر خواسته هاش براورده میشد تو خودت گارانتی میکنی که اخرش خوشحال میشد؟
 
وقتی یک سوال ازش پرسیدم و فهمید از چه چیزی ناراحته و فکر کردم مسلما چیزی که میخواد با واقعیت خیلی فرق داره به حرفم گوش داد
 
راستی یک کتاب پی دی اف خوانده ش
همه آدم‌ها تلاش میکنن که کسی رو که باهاش وارد رابطه شدن رو به هیچ قیمتی از دست ندن.هیچکسی حاضر نیست مقدمات دور شدن عشق زندگی‌اش رو فراهم کنه و بعد در آتش دلتنگی خود بسوزه!
ولی من آن یک آدمم که یک قیمت برای از دست دادن طرف مقابلم دارم. قیمتی به نام «خوشحالی او»...
حاضری اگه بدونی طرف مقابلت کنار یک آدم دیگه خوشحال تره، کمکش کنی بهش برسه؟؟؟ 
برای نگه داشتنش تمام تلاشت رو بکن، تمام تلاشت رو بکن، تمام تلاشت رو بکن؛ اما اگه نشد، واقعی دوست بدارش...
د
به نام خدا.
هیچوقت از اینکه دیگران نوشته هایم را بخوانند خوشحال نمیشدم. اصلا از تکنولوژی هیچوقت خوشحال نمیشوم که مثلا بخواهم نوشته برای دیگران بفرستم یا هر چیز دیگری. اما به قول یکی از دوستان دوره غارنشینی تمام شده و ما نسل دیگری از انسان ها هستیم که جز خوردن و خوابیدن نیاز مبرمی به پاره ای از ارتباطات اجتماعی هم داریم. و البته من وبلاگ نویسی را از بین تمام شبکه های مجازی مطمئن تر و سنگین تر میدانم. 
در هر صورت امیدوارم شوق این نوشتن ادامه پید
نمیدونم دلیل این دل آروم و خوشحال چیه ؟! 
دقیقـاً دارم به سیل زیاد سوالات ذهنَ م که حجوم آورده فک میکنم ! یکم همچی میتونه سخت باشه ولی اونجوریـام نیست !یه دوست جدید و صادق در دنیای مجازی توی زمینه کـاری که دوست دارم شروع کنم پیدا کردم ! خیلی از بابتش خوشحالـم که بهم انگیزه داد توی حرفاش ! 
ببین من دلم شانسی میخواست !ولی حالا یه گلس و یه قاب جدید میتونه منو همینقدر خوشحال کنه :)) 
خدایا شکر که من حس خوبم داره برمیگرده به وجودم :))
راستی دوستای شیراز
آنچه که خوشحالم میکند!۱) برف و بارون!برف واقعا منو خوشحال میکنه. از‌نوع عمیقش. لبخند واقعی میزنم و تمام غم هام رو میشوره با خودش.۲) سریال هایی مثل سه درچهار، وضعیت سفید، درچشم باد، روزگار قریب، فرار از زندان، ۲۴، دکتر‌مایک، قصه های جزیره و ...از تلویزیون پخش شه و ساعتاشم به زمان حضور‌من تو خونه بخوره.۳) طراحی رو خودم‌تنهایی به کمک یوتیوب و گوگلِ عزیزتر از جانم یاد گرفتم. به قدری خوشحال بودم که هرشب قبل از خواب یه دور‌نگاهشون میکردم و طرحی که
چقدر قبل از حرفاتون به اونا فکر میکنین؟
آیا شما از اون دسته هستین که هر حرفی میزنین؟ بدون توجه به تاثیرش روی افراد؟؟
فکر میکنین که ممکنه اون حرف شما طرف مقابل رو واقعا ناراحت کنه؟ یا برعکس...خیلی خوشش بیاد!
یا اینکه با توجه به شخصیت طرف مقابل کلمات رو میچینین کنار هم؟؟
میخوام بگم ممکنه یه حرفی بگید که بقیه عاشقتون بشن...یا یه حرفی بزنین و بقیه حس تنفر بهتون پیدا کنن!
هممون گمونم باید به طرز حرف زدنمون...استفاده از کلماتمون ... شخصیت مقابلمون و... ب
همینطوری هی میشینم راجع ب اینده ای ک ممکنه هیچ وقت نیاد فکر میکنم.تمام اتفاقایی ک دوست دارم برام بیفته رو پشت سر ردیف میکنم و ازشون لذت میبرم:) و بعد ک ب ی جایی میرسم ک دیگ هیچ برنامه ای ندارم یادم میاد هنوز اون اولین اتفاقی که میتونه چیزای خوب رو دنبال خودش داشته باشه نیفتاده و ممکنه هیچ کودوم ازینا ب واقعیت تبدیل نشع! پس هی به خودم میکنم نگار اصلا ب اینا دل نبند، چون اگ نشه، بعدن خعلی بیشتر دردت میاداسترس کمتری هم دارم. میتونم ب راحتی کل روزمو
از دیشب، از وقتی ح تماس گرفت و خبری رو بهم داد که پارسال این موقع منتظرش بودم، از بعد از تموم شدن صحبت‌مون و رسوندن خبر به خانواده‌ام، احساس عجیبی دارم. دارم سعی می‌کنم بتونم احساسم رو تجزیه‌وتحلیل کنم و به همین خاطر سعی می‌کنم تاجایی که ممکنه محیط آروم باشه؛ اما همین الان هم از به‌هم‌ریختگی این متن مشخصه که نمی‌تونم افکارم رو مرتب نگه دارم و از همین الان می‌گم که برای حفظ اصالت احوالم، جمله‌ها رو جابه‌جا نمی‌کنم.
قضیۀ خیلی پیچده‌ای
خیلی سال بود که دلم میخواست برم به مامان بزرگم ( پدری ) سر بزنم ولی نمیشد یکی از دلایلش هم شاید این بود که با فامیل پدریم در ارتباط نیستم، البته بجز پسر عمم.
دیروز بهم پیام داد که مامان بزرگ حالش بده و بیمارستان بوده، منم سریع زنگ زدم، عموم خونشون بود و خیلی خوشحال شد صدام رو شنید. با مامان بزرگم که حرف زدم خیلی خوشحال شد و کلی گله کرد که چرا نمیریم بهش سر بزنیم، صداش خیلی مریض بود، بهش گفتم مامانی صبر کن من هفته دیگه میام ببینمت.
امروز صبح پسر عم
1. من معمولا زیاد دنبال چیزهایی می‌گردم که به زندگیم نظم بدن و تا حدودی آسون‌ترش کنن (اپلیکیشن، پادکست، ...). ولی وقتی این‌ها رو به بقیه هم معرفی می‌کنم و بعدا بهم می‌گن که چقدر خوششون اومده یا چقدر به دردشون خورده، خیلی ذوق می‌کنم و از ته دلم خوشحال می‌شم.

2. لذت کشف کردن
یه گارد خاصی نسبت به فالو نکردن آدم‌هایی دارم که چند صد k فالوور دارن. برای همین نصف وقت گذروندن‌هام به این می‌گذره که یکی رو پیدا کنم با تعداد مخاطب کم، یکی که هنوز آدم‌
    چند روز پیش میم با حالت خبری/گلایه ای میگفت که تا او به من پیامک ندهد، من پیامکی برایش نمی فرستم. که خب حدود ۹۰ درصدی واقعیت داشت، ولی دلیلی نداشت با صدای بلند اعلام شود. این بود که تصمیم گرفتم پیام فردا صبح را من زودتر بفرستم. مطمین هم بودم که فردا توی شلوغی درمانگاه فراموش میکنم. خب چیکار کردم؟ توی سرویس پیام را نوشتم و زمان ارسالش را تنظیم کردم روی ساعت ۷:۳۰ صبح و تخت گرفتم خوابیدم. وقتی رسیدم درمانگاه، خوشحال خوشحال موبایلم را چک کردم. ش
سپهر دیر رسید خونه. همه نگران و عصبانی بودیم. وقتی رسید عموش که برادر بنده باشن به ایشون گفتن دست و روت رو بشور شامت رو بخور حرف داریم.
به سپهر گفت فاطمه از شما ده سال بزرگتر هست میخواد دیر بیاد یا برنامه ش تغییر میکنع اجازه میگیره؛ به نظرت یه خانوم 28 ساله اجازه میخواد؟ سپهر گفت نه. گفت اجازه گرفتنش نشونه ی احترام هست. متوجه میشه ما نگرانش میشیم. شما حواست بود چقدر همه رو دلواپس کردی؟
خوشحال شدم نگفت فاطمه چون دختره اجازه میگیره. خوشحال شدم احت
دیشب تا آخر شب هر چی خبر توی کانال ها می خوندم یه جورایی تکذیب محکمی بود بر حمله موشکی به هواپیمای مسافربری و یک جورایی برای منِ مخاطب جا انداختن که واقعا نقص فنی باعث سقوط هواپیما بوده .
صبح شد و اول صبح مهدی اومده بهم می گه محمد ، سپاه هواپیما رو زده سریع بهش گفتم نه بابا الکی هست .. خواست ادامه بده که من زیاد رغبتی نشون ندادم و بی خیال شد . گذشت تا این که سید محمد هم این قضیه رو بهم گفت . باز گفتم نه من تا دیشب اون هم آخر شب خوندم که همه این قضیه م
إنَّ النَّبِیَّ قَالَ:‏ «إِنَّمَا فَاطِمَةُ شِجْنَةٌ مِنِّی یَقْبِضُنِی‏ مَا یَقْبِضُهَا وَ یَبْسُطُنِی مَا یَبْسُطُهَا».
ترجمه:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمودند: همانا فاطمه(علیهاالسلام) شعبه و بخشى از وجود من است. آنچه او را ناراحت کند مرا ناراحت می‌کند و آنچه وى را خوشحال نماید مرا خوشحال می‌نماید.
ادامه مطلب
چرا دیشب خواب میدیدم لنفوم نان هوچکین گرفتم؟؟؟بعد. رفتم شهر غریب زندگی کردم درسمم ول کردم و به هیچکسم نگفتم که لنفوم گرفتم بعد هم ناراحت بودم هم خوشحال که میدونستم کی قراره بمیرم...بعد درسو کارو گه ول کرده بودم گفتم اخر عمری خوش بگذرونم و گلدوزی کنم و خونه خودمو داشته باشم و ساز بزنم...خلاصه نمیدونم توخواب خوشحال بودم یا ناراحت...توخوابمم اخرش بابام فهمید که لنفوم گرفتم چون دکترم دوستش بود بهش گفته بود...شاید باورتون نشه من جوون که بودم فکر می
Artist: Twice | Music Name: Merry & Happy | Genre: Pop-Dance | Released: 2017 | Album: Merry & Happy | Twice – Merry & Happy

هنرمند: توایس | نام موزیک: خوشحال و دل شاد | سبک: پاپ دنس | تاریخ انتشار: 2017 | ملیت: کره جنوبی
دانلود آهنگ کره ای گروه (توایس) Twice با نام (خوشحال و دل شاد) Merry & Happy
ادامه مطلب
این آقای امیر عظیمی میگه:
چمدان دست تو و ترس به چشمان من است.
این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است.
 و وای از این غم انگیزترین حالت غمگین شدن...
++++
 
خب جناب خدا که همیشه مواظبم بودی و برام بهترینارو جور کردی، وقتشه که حسابی بهم توجه کنی و هوامو داشته باشی. دارم میرم در یک دنیای جدید و غول پیکر که هیچ ایده ای ندارم چه شکلیه. کلی مواظبم باش. کمکم کن در مسیرش، تهش، بعدا خیلی خوشحال باشم ازین تصمیم و ریسکم. کمکم کن کلی بزرگ شم. چیزهای زیادی از دست ندم. ه
شاید از افرادی باشید که همیشه به خود می گوید چگونه خوشحال و شاد باشیم آِا می دانید در آغوش گرفتن عزیزان یکیی از شادی های همیشگی دنیا است؟آیا می دانید تصمیمی گیری قطعی باعث شادی می شود؟آیا می دانید کمال گرا بودن خودش یک شادی است؟چرا نباید احساسات خود را سرکوب و ویران نکنیم؟ در این مقاله می توانید تمام جواب سوال های خود را پیدا کنید.
ادامه مطلب
خونمون رو تحویل گرفتیم 
نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت! 
یعنی خوشحال که هستم اما وقتی به حجم کارایی که تو این ماه دارم نگاه میکنم و میبینم باید وسط این همه کار تازه فکر اسباب کشی هم باید باشم مغزم سوت میکشه! 
کاش حداقل نزدیک این خونه بود میتونستم هر اخر شبی یه سری وسیله جمع کنم ببرم اونور 
اینطوری خیلی راحت ترم تا اینکه بخوام یهویی جمع کنم ببرم! تصورش هم نمیتونم بکنم یه خروار وسیله رو بدم دست باربر جابجا کنه بزنه له کنه یا خط بندازه یا بشک
سلام به همه چ خبرا؟؟؟
دلم برای وبلاگ تنگ شده بود گفتم بیام یه سلامی بکنم
این هفته ها خیلی امیدوارم برای رسیدن به آرزو هام، نمیدونم حکمتش چیه اما واقعا حس میکنم آخر داستان رو نوک قله ام
از ریاضیم غافل نشیم که یه حس خوب ساخته برام(البته به کمک استاد منتظری)واقعا کولاک کرده ایشون. مثلا الان تست های مثلثات رو رو هوا میزنم
کلا فقط کافیه چهار ماه از حاشیه ها دور شم تا به دانشگاه تهران برسم.فقط مشکل حاشیه هان
ممکنه این چهار ماه تا روز کنکور اینترنتم
گـــــــــپ بچه های باحال تهرووووونمدیــــــــــر باحالادمینای بــــاحالقوانین گپ:باجنبه بودن و با ادب بودنلینک ریموبی احترامی و ناسزا و+18ریموشورش و ممبر دزدی و پیام مکرر ریمو دعوانپی وی خانم ها بدون اجازه ممنوعبحث سیاسی اصل نکنهدف خندوشادی دور هم هست نه دعوا چالشگپ مخصوص بچه های تهران کرج هست بیاین خوشحال میشیمجمع دوستانس خوشحال میشیم
لینک سوپر گپ بچه های تهرون در تلگرام
متاهلانه خودم رو نوشتم
با حال بدی هم نوشتم
خواستم انتشار هم بدم
خیلی دو به شک بودم
اونو نگه داشتم برای خودم ، اینجا اینی که میبینید رو نوشتم
زندگی مشترک من بد نیست
خیلی وقت هم نیست که شروع شده
شاید یه کم بیشتر بگذره بدم بشه
اما الان بد نیست
اما از خدا پنهون نیست ، از شما چه پنهون ، خوبم نیست...
یعنی من یه چیز دیگه فکر میکردم یه چیز دیگه شد
یه وقت هست شما همینجوری نشستی گوشه خونه واسه خودت فکر کردی چیکار کنم چیکار نکنم که زندگیم خوب باشه...
بعدااگر

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

همه چیز درباره هنر گرافیک و طراحی